معنای حجاب در ادبیات و عصر جدید

واژه حجاب از فعل متعدی «حجب» گرفته شده، به معناى مانع شدن. در اصل یعنی چیزی که بین دو فضا قرار می‌گیرد، فاصله و جدایی می‌ اندازد. به این تعبیر حجاب همان پرده است، چون مانع دیدن و دیده شدن است.

«چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من »- حکیم عمر خیام

مرتضی مطهری،از روحانیون ایرانی، در سلسله سخنرانی‌ها، بحث‌ها و درس‌هایی که در انجمن اسلامی پزشکان و در سال‌های دهه چهل خورشیدی داشته و پس از استخراجشان از ضبط صوت به صورت كتابی تحت عنوان مسئله حجاب درآمد، می گوید:

«کلمه حجاب هم به معنى پوشیدن است و هم به معنى پرده و حاجب. بیشتر استعمالش به معنى پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‌دهد که پرده وسیله پوشش است و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوشش حجاب نیست؛ آن پوشش حجاب نامیده مى شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد… استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتا جدید است. در قدیم و مخصوصا در اصطلاح فقها کلمه «ستر» که به معنی پوشش است، به کار رفته.»

براساس گفته آقای مطهری، فقها در قدیم واژه حجاب را استفاده نمی‌کردند و کلمه ستر بین آن‌ها مرسوم بوده، این نکته مطرح می شود که آقای مطهری در مورد استعمال کلمات ستر و حجاب بین فقها صحبت می‌کند، نه میان مردم عامی. او اشاره‌ای به زبان محاوره و روزمره مردم نمی‌کند که آیا کلمه‌ای کلی برای رعایت پوشش زنان مسلمان به کار برده می‌شده یا نه، تا نمایانگر یک کنش و رفتار اجتماعی در بین مسلمانان باشد.

می‌شود میان متون سده‌های گذشته که بازتاب فرهنگ و زبان دوران خود هستند، جستجو کرد.

تصویر طاق بوستان

منبع تصویر،GOOGLE

توضیح تصویر،طاق بوستان

حجاب در ادبیات و تصوف

اگر کلمه حجاب را در ادبیات فارسی و در تصوف جستجو کنیم، بیشتر از معنای استعاری‌اش استفاده شده تا معنای تحت‌الفظی آن که حائلی میان عابد و معبود، مرید و مراد است و مانعی در برابر هویدا شدن حقایق.

«و گفت: “چه گویی در کسی که حجاب او حق است؟ ” یعنی تا او می داند که حق است، حجاب است؛ او می باید که نمانَد، و دانش او نیز نماند تا کشف حقیقی بُود. » (ذکر بایزید بسطامی، تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، تصحیح رینولد آلن نیکلسون)

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی که ازین چهره پرده برفکنم

حافظ

در زبان و سخن پارسی برای انواع تن‌پوش و لباس، کلمه فراوان هست؛ مثل قبا، جامه، پیرهن، دامن، شلیته، چارق، ناری، کُرته و…

و به طور اخص برای سرپوش و روسری هم. که البته امکان تعبیر به موضوع حجاب را دارند، اما این کلمات همه جزئی از پوشش و لباس محسوب می‌شدند و می‌شوند.

از پوشش سر، یک دسته برای پوشاندن صورت است، مثل: نقاب، روبنده، برقع، پیچه…

و دسته دیگر پارچه کوتاه و نه چندان بزرگ که روی سر قرار می‌گیرد و تا شانه و سینه می‌آید، مثل: معجر، سربند، واشامه، شامه، لچک، چارقد، قناع، مقنعه، سراغوش، خِمار، دستار…

و فقط «چادر» هست که تمام بدن را در خود می‌گیرد.

همه این‌ها در کنار دیگر البسه در جمع پوشاک قرار می‌گرفتند که پوشیدنشان عرف جامعه، شکل و شمایل و رنگشان مختص هر منطقه، و نمادی از فرهنگ و تمدن بوده، نه صرفاً رعایت یک اصل فقهی.

اگر باز به جمله مطهری برگردیم که: استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتاً جدید است، با رجوع به همان متون گذشته، در بسیاری از ابیات کلمه «حجاب» در کنار کلمه «نقاب» آمده. برای نمونه:

رخسار تو بی‌نقاب دیدن، نتوان

دیدار تو بی‌حجاب دیدن، نتوان

ابوسعید ابوالخیر

یا

لاله نعمان حجاب لؤلؤ لالا کند

عنبر سارا نقاب لاله نعمان کند

قطران تبریزی

از این جستجو میان اشعار سده‌های مختلف احتمالاً بشود اینطور دریافت که؛

شاعران ایرانی، با بکار بردن کلمه «حجاب» در کنار واژه «نقاب» (به معنی روبنده)، حالا یا به واسطه صنایع ادبی و یا به دلیل هم‌وزن و هم‌قافیه بودن این دو کلمه، سبب شده‌اند تا اصطلاح حجاب کم کم وارد گفتمان پوشش اسلامی زنان شود و بعدتر به عنوان یک کنش اجتماعی، تثبیت گردد. و بعد هم تبدیل به یک امر سیاسی.

و باز احتمالاً توسط یک شاعر. چون اولین بار که در ادبیات فارسی کلمه حجاب را به معنای امروزی می‌بینیم در شعر «قاآنی شیرازی» شاعر دربار قاجار از فتحعلی‌شاه تا ناصرالدین شاه است. و شعری که او در مدح و ستایش مادر ناصرالدین شاه «مهد علیا ملک جهان»، نوشته:

به حکم شرع احمدی رواست اجتناب او

وگرنه بهر ستر رخ، چه لازم احتجاب او

حیای او حجاب او، عفاف او نقاب او

وگرنه شرم او بُدی حجاب آفتاب او

حجاب در عصر جدید

دوران قاجار، زمانی است که پوشش زنان در بیرون از خانه به صورت واحد و یکپارچه درآمد و شامل چاقچور، چادر و روبنده بوده. تنها از طریق جنس پارچه و یا تزیین چادرها، می‌شد طبقه اعیان و اشراف را از طبقات پایین‌تر جامعه تشخیص داد.

پس از مسافرت ناصرالدین شاه به روسیه و فرنگ، شاه که لباس پوشیدن زنان اروپایی را دید، موقع بازگشت به تهران به زنان حرمسرا دستور داد تا چاقچورها که شلوار بلند چین‌دار بودند را کنار بگذارند، و از این به بعد شلیته‌های کوتاه و جوراب بپوشند. ترکیبی چنین، به مرور به زنان اعیان هم رسید.

این تغییر که توسط شاه از فرنگ آورده شده بود به تدریج در دوره‌های بعدی قاجار بیشتر و بیشتر شد تا جایی که لباس پوشیدن به شیوه فرنگی، به ویژه در میان زنان طبقه مرفه، افزایش یافت.

در مجموعه دانشنامه ایرانیکا مقاله‌ای است از حامد الگار، استاد بریتانیایی مطالعات اسلامی و زبان فارسی در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی در این باره:

« … چادر که احتمالاً از پوششی که در نماز می پوشیدند اقتباس شده بود، به عنوان لباسی یکپارچه و کاملاً پوشیده برای لباس خیابانی، تبدیل به لباسی متحدالشکل برای زنان ایرانی شد.

یکی از دلایل این توسعه این بود که سایر اقلام لباس سنتی زنانه تحت تأثیر مدهای اروپایی که توسط دربار رایج شده بود به تدریج کنار گذاشته شد. به ویژه آرخالق (تنپوشی که به عنوان لباس بیرونی پوشیده می شود) و چاقچور (شلوار بلند و گشاد).

بانوان شیک پوش چادر خود را می بریدند تا کمی در قسمت کمر مخروطی شود، اما به طور کلی چادر مستقیماً روی زمین می افتاد و چیزی از خطوط بدن را نشان نمی داد. چادر را گاهی با یک بند یا نوار در کمر به هم می‌گرفتند، ویژگی‌ای که بعداً از بین رفت ( ناصر نجمی، تهران عهد ناصری، ۱۳۶۴).

این شکل از چادر تا زمانی که رضاشاه در ۱۷ دی ۱۳۱۵ ه.ش./ ۷ ژانویه ۱۹۳۶ آن را ممنوع کرد، پوشش استاندارد زنان در فضای باز باقی ماند.»

در جریان جنبش مشروطیت جامعه به سمت نوگرایی و نگاه به دنیای مدرن پیش می‌رفت و حضور زنان روشنفکر پر رنگ‌ می‌شد که در زمینه‌های مختلف فعال بودند. مثلا حق نداشتن طلاق برای زنان و مسأله چند همسری مردان را به نقد کشیدند. ضمن این که بعضی از روزنامه‌نگاران و شاعران مرد هم از حقوق آن‌ها حمایت می‌کردند.

ارتباط مسلمانان با دنیای غرب سبب می‌شد که بحث درباره حقوق زنان پیش کشیده شود. اتفاقی که در تمام جوامع مسلمان قرن نوزده میلادی در حال وقوع بود.

اندیشه تجددگرایی، ایجاد انجمن‌ها و سازمان‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان و متعاقباً تأسیس و گسترش مدارس دخترانه، فعالیت‌های مطبوعاتی، انتشار مقالات درباره مسائل زنان…

همه این‌ها دست به دست هم دادند که فقهای اسلامی مخالف با این جریان، احساس خطر کنند. از مقاومت در برابر آموزش زنان گرفته تا حضور اجتماعی آنها و فعالیت‌های سیاسی‌‌شان. و حتی مخالفت با باز شدن مدارس دخترانه. و نتیجه‌‌ واکنششان در برابر اتفاقات تاریخی آن زمان، نوشتن اولین رساله‌ها و کتاب‌ها درباره محدودیت زنان شد. همه اینها صرفاً برای برخورد و مقابله با سبک زندگی در عصر جدید بود.

اصرار بر مسئله‌ی حجاب هم، ادامه آن مخالفت‌ها و مقاومت‌ها بود.

با وقوع قانون کشف حجاب، روحانیون مذهبی در حرکتی که پیش از این شروع کرده بودند جدی‌تر شدند. برای مثال در آغاز قضیه کشف حجاب آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری، رئیس حوزه علمیه قم نامه‌ای به رضاخان می‌نویسد با این مضمون که؛ این خلاف حکم صریح قرآن است و این قانون را اجرا نکنید.

در همان مقاله‌ از حامد الگار بعد از اشاره به فرمان کشف حجاب آمده:

ابراز نگرانی علمای دین از آنچه که آنها را تعرض به اخلاق ملت می‌دانستند (برای مثال رجوع کنید به خمینی، کشف الاسرار، ص ۲۲۳-۴). پس از برکناری رضاشاه در سال ۱۹۴۱/۱۳۲۰ ، تعداد زیادی از زنان با تفکر سنتی دوباره به پوشیدن چادر پرداختند.

با رشد فعالیت‌های اسلامی در دهه‌های ۱۹۶۰/ ۱۳۴۰ و ۱۹۷۰/ ۱۳۵۰، چادر و معیارهای اسلامی پوشش که زیربنای آن را تشکیل می‌داد، به‌طور فزاینده‌ای به‌عنوان محافظی برای وقار و عفت زن و به طور کلی برای اصالت فرهنگی جامعه مورد تمجید قرار گرفت. زنان متعددی از پیشینه‌های غیرسنتی، به عنوان قسمتی از رد گسترده هنجارهای فرهنگی غرب، به پوشیدن چادر روی آوردند و دسته‌های عظیمی از زنان چادرپوش در تمام تظاهرات بزرگ انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ شرکت کردند.»

اگر تا پیش از این لباس و پوشش زنان یک امر فرهنگی بود، از آن زمان به بعد حجاب وارد سیاست شد. وسیله‌ای برای نمایش قدرت مردانه. که به مردان این اجازه را می‌داد با یک فرمان روسری از سر زنان بکشند و یا با یک فتوا آن را بر سرشان بگذارند.

هرچند خیلی پیش از فرمان کشف حجاب رضاشاه، همان قدرت مردانه آن مقنعه و نقاب و قبا را بر سر و تن زنان دوخته بود.

در داستان رسیدن اسکندر به دشت قفچاق، وقتی او به قومی می‌رسد که زنانش پوشش سر ندارند، به بزرگان قفچاق شکایت می‌کند از زنان و آن بی‌شرم و بی‌حیایی. جواب می‌شنود:

«گر آیین تو روی بربستن است

در آیین ما چشم دربستن است.»

اسکندرنامه، خمسه نظامی گنجوی، قرن ششم هجری قمری