“از هر سو بوی خاک سیاه و آب سیاه می آید. عجیب است آدم این جا باشد و نداند این جا کجاست. نهر، رود، سد، دریاچه، کجا هستم؟ می ترسم با این درماندگی در آبی افتاده باشم به سیاهی گنداب و فاضلاب؟ در آب سیاه فرو می روم. آب کابوس وار از هر سمت دست دراز می کند تا مرا به پایین بکشاند. حالا آب سیاه از هر طرف کف می کند و بالا می آید. هر کدام از اعضای بدنم مثل سوسکی به پشت می افتد؛ دست ها و پاها، مایع بافتی مویرگها، رگ های لنفی، پلاسمای خون، همه چیزم در آب غوطه ور می شود”.
لورکا در خانه خیابان فرشته مجموعه داستانی است از رعنا سلیمانی که به تازگی از سوی انتشارات افراز به بازار کتاب عرضه شده است.
این کتاب حاوی داستان های کوتاهی است از زندگی زنان و مردانی که بیشتر در انزوا و عوالم ذهنی خود غور می کنند. جدایی، مهاجرت، بیماری، مرگ و حتی قتل موضوعات اصلی داستان های این کتاب است.
روایت های پاره پاره، خاطراتی که به شکل پراکنده به یاد آورده می شود، لحظه هایی از زندگی، فلاش بک هایی از گذشته که پازلی سردرگم می سازد. خواننده بایستی جای خالی پازل ها را خود بیابد و تکمیل کند. برش هایی از زندگی که پراکنده روایت می شود. نویسنده قصد ندارد خط روایی سر راستی را دنبال کند و با وسواسی زیاد تلاش دارد هر چه بیشتر موجز و مختصر روایتش را بازگو کند.
در داستان اول این مجموعه به نام پیام های بازرگانی مردی را به تصویر می کشد که در حال مسواک زدن دندان هایش به برنامه روانشناسی یکی از کانال های ماهواره ای گوش می دهد. برنامه ای که در ان یک روانشناس دارد تلفنی به یکی از بیمارانش راهنمایی و مشاوره روانی می دهد. مرد بی توجه به برنامه مشغول کارهای روزانه است.
برنامه نیز مدام با پیام های بازرگانی قطع می شود. اما در ادامه مرد متوجه می شود یکی از بیمارانی که پشت خط آمده است صدای دور آشنایی دارد. او که سال ها پیش زن و دختر کوچکش را در یکی از کشورهای اروپایی رها کرده و به ایران بازگشته است، خاطراتش محو و سابیده شده، اما با شنیدن صدای آن دختر 17 ساله تکانه ای به او می خورد و چیزهایی به یادش می آید.
او تصور می کند صدا متعلق به دخترش باشد و از برنامه تلویزیونی متوجه می شود او به خاطر روابط ناامیدانه در آستانه خودکشی است. همین موضوع او را دگرگون می کند و متوجه بی مسئولیتی خود در قبال زن و فرزندش می شود. با این حال گویی آنها متعلق به جهانی هستند که دیگر راهی به آن نیست. پیام های بازرگانی مرد را به انبوهی از خاطرات رها می کنند.
این کتاب حاوی دوازده داستان کوتاه درباره انزوا و مرگ است که نشانه هایی از زنانگی در آن یافت می شود. موضوع خانواده، جدایی، مهاجرت و معضلات اجتماعی در این داستان ها به نرمی به تصویر کشیده می شود.
داستان هرتا، برنده جشنواره ارسباران سال 91 روایت پیرزن ارمنی تنهایی است که شوهر و پسرش را از دست داده و سال ها در انزوا به سر برده است. تنها پسر او در سال های جنگ مفقود الاثر شده و او در ایران مانده تا شاید اگر روزی برگشت خانه را خالی نیابد. هرتا توی بسترش سنگین شده و لحظات پایانی زندگی اش را می گذراند.
در آخرین لحظه ها است که پسرش در رویا به سراغش می آید. داستان به گونه ای پیش می رود که خواننده و هرتا هر دو مرز زندگی و مرگ را آرام و بی صدا طی می کنند. هرتا پسر گمشده اش را باز می یابد و همسرش نیز در پی او به دیدارش می آیند.
یکی دیگر از داستان های این مجموعه چمدان قرمز است که با زاویه ای تازه آغاز می شود. این داستان روایت بدنی تکه تکه شده است. بدن زنی که توسط متجاوزی قطعه قطعه شده و در چمدانی جا داده شده است و حالا پشت صندلی یک خودرو بالا و پایین می شود و با هر تکان ماشین وضعیت جسد تکه تکه شده وخیم تر می شود. در این داستان نیز تکه تکه شدگی روایت بدنی تکه تکه شده را می توان حس کرد.
این کتاب حاوی دوازده داستان کوتاه درباره انزوا و مرگ است که نشانه هایی از زنانگی در آن یافت می شود. موضوع خانواده، جدایی، مهاجرت و معضلات اجتماعی در این داستان ها به نرمی به تصویر کشیده می شود. بدون اینکه نویسنده در باره آنچه تصویر می کند قضاوتی پیش روی خواننده بگذارد.
داستان های این مجموعه روایت های پیچیده ای نیستند اما ذهن خواننده را ناخودآگاه به خود مشغول کرده و برای لحظاتی به فکر وا می دارند.
داستان های این کتاب عبارتند از: پیام های بازگانی، هرتا، خانم ها مقدم اند، چمدان قرمز، گورزا، سی و سه سالگی، درخت چنار، اخناتون، پلاتین، قلندر، چاه و ریگ ته جوی.