دیوار بلند ترس فرو ریخته. زنان معتقد به «حجاب اختیاری» خیابانها را فتح میکنند. داعشان ایرانی با تمام نیرو به مقابله آمدهاند و ماموران خود را به شیوههای تازه به میدان آوردهاند. نخستین دستاوردشان کشته شدن زنی است در باغ شازده ماهان کرمان است.
فیلمی از این درگیری پخش شده که نشان میدهد، مردم با تذکر دهندگان حجاب اجباری درگیر شدهاند. این فیلم از داخل اتوبوس حامل تذکردهندگان حجاب اجباری گرفته شده است. فرد فیلمگیرنده به مردانی که در حمایت از زنان با حجاب اختیاری درگیر شدهاند «بیغیرت» میگویند. حین درگیری کلثوم افتادهپور، زنی ۶۰ ساله، بر روی زمین میافتد. مردم دورش جمع میشوند. بعد بلند میشود و روی زمین مینشیند. هیچ خبری از آمبولانس نیست. علت کشته شدن خانم افتاده پور ایست قلبی اعلام شده است. پسر او در یک پست اینستاگرامی نوشته است: «امروز نوبت مادر من بود و فردا مادر و خواهران شما…»
خب رادان! میگفتی؟
انتصاب سردار رادان، یکی از امنیتیترین چهرههای نظام با حکم علی خامنهای به عنوان فرمانده کل انتظامی جمهوری اسلامی آغازی برای دور جدید خفقان و سرکوب ارزیابی شد. اگرچه دیگر خبر چندانی از تظاهراتهای سازمان یافته، گاز اشکآور و گلولههای جنگی و شعار دادنهای شبانه نیست، و همین باعث شده خیلیها فکر کنند انقلاب زن، زندگی، آزادی به پایان رسیده، اما مبارزه در خیابانهای شهر و روستای ایران ادامه دارد. زنان روسری از سر برداشتهاند و پاشنهی آشیل نظام را هدف قرار دادهاند.
تا همین یک سال پیش اگر در جنوب شهر تهران و شهرهای کوچکتر و روستاها زنان روسری نداشتند، حتما صدایی از جایی بلند میشد. پیرمرد تسبیح به دستی، موتور سواری، زن چادر به سری! بالاخره یک چیزی میگفتند. هرچند توی سالهای اخیر، به خصوص بعد از حرکت دختران خیابان انقلاب، مردم چندان روی خوش به این آمران به معروف نشان نمیدادند، ولی خیلی هم خودشان را درگیر دعوای زن «بیحجاب» و «بسیجی خواهان حجاب اجباری» نمیکردند.
حالا زنان از فضای تازه می گویند. در صدای پریسا هیجان موج میزند: « نمیدونی چقدر همه چیز تغییر کرده! الان شش ماهه که روسری سرم نمیکنم. مانتو هم دیگه نمیخرم. یعنی مانتو و روسری از سبد خریدم حذف شده. قدیمیها رو هم نمیپوشم اصلا. کارمندها گاهی کارهای اداریم رو انجام نمیدن. ولی مهم نیست. اون روزی کارمند بانک، کارهای بانکم رو انجام داد. بهش گفتم تو هم زنی، چرا این کار رو میکنی؟ گفت دستوره. گفتم یعنی خودت مخالف حجاب اجباری نیستی؟ نگام کرد و با اکراه یا شایدم ترس مدارکم رو گرفت. گفت فقط همین بار کارت رو انجام میدم؛ ولی تکرار نشه.»
فرزانه میگوید: «توی این چند ماه روسری سر نکردم. همزمان یه جور هیجان، خوشی و ترس داره با هم. گاهی از تهدیدهایی که توی اینترنت میخونم و قبلا هم انجام دادن، مثل آتش به اختیارها، اسید پاشها، بسیجیها که با موتور از پشت سر ویراژ میدن، میترسم. ولی ایستادم. من خونم از بچههایی که رفتن زیر خاک رنگینتر نیست که. من دیگه مانتو و روسری نمیپوشم، معمولی میرم بیرون.»
هفت ماه بعد از کشته شدن مهسا امینی، حکومت از پس کنترل این حجم از نافرمانی مدنی بر نمیآید. هر روز قوانین سختگیرانهتری وضع میشود که میتوان گفت کارکردشان را از دست دادهاند. سردار رادان در آخرین جمعهی ماه رمضان اعلام کرد که از فردا، شنبه «طرح ضرب العجل حجاب و عفاف» را اجرا میکنند. برخورد شدید با بیحجابان، جریمههای سنگین، بازداشت، توقیف خودروی زنان بیحجاب، هیچ کدام انگار دیگر اثر ندارند.
دوربین های رادان
به تازگی جمهوری اسلامی مدعی شده است که با استفاده از دوربینهای کنترل ترافیک و دوربینهای مدار بسته زنان بیحجاب را شناسایی میکنند؛ تنها در یک روز بیش از دو میلیارد تومان برای ارسال « پیامک حجاب» هزینه کردهاند. برگزاری طرحهای تشویقی، مثل عروسکهای حجاب هم از دیگر راهکارهای نظام بوده در طی ماههای گذشته برای بازگرداندن شرایط به چیزی که بود.
به گفتهی یکی از کاربران توئیتر: «مهسا رو با یه لباس بلند مشکی کشتند. مردم روسریسوزان راه انداختند و حالا همینها به یه روزی افتادن که التماس میکنند زنها یه شال نصفه و نیمه سرشون کنند.»
ولی با این حال، مردم و به خصوص زنان ایرانی به عقب برنمیگردند. ماجرای لبنیاتی مشهدی نمونهی روشنی از همدلی مردم در برخورد با آمران به حجاب اجباری است. این همدلی ایجاد شده بین مردم با هیچ تهدید و ترسی در هم شکستنی نیست.
سارا دستهایش را به هم میگوید و لبش را میگزد و میگوید: «مردم دیگه نمیترسن. اینگار همدیگه رو شناختن. اینگار میدونن تنها نیستن. اینگار بعد از مهسا چیزی واسه از دست دادن نمونده. دخترای بیحجاب اینقدر زیاد شدن تو شهر که گاهی فکر میکنم این ایران دیگه ایران قبل از مهسا نیست. گشت ارشاد هم هیچ غلطی نمیتونه بکنه. کی میخواد دهه هشتادیها و دهه نودیها رو جمع کنه. اینا دیگه مثل دهه شصت و پنجاهیها نیستن که لبشون رو بخاطر یه رژ لب قرمز با تیغی که لای دستمال گذاشتن ببرن.»
دیوار ترس فرو ریخته است. مردم دیگر از سایهی بلند روی دیوار نمیترسند. چیزی آن سوی دیوار نبوده و پادشاه لخت است.
درست در شنبهی موعود زنان ایرانی عکسهای بیحجاب خود در مکانهای عمومی را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند و خطاب به سردار رایان از بیاثر بودن این طرح میگویند.
به گفتهی نیلوفر «تمام مدت سه هفتهای که تو ایران بودم حتی شال هم ننداختم دور گردنم. حتی وقتی میرفتم جنوب شهر. هیشکی نگاه نمیکنه. اگرم درگیری پیش بیاد مردم سمت زن و دختری رو میگیرن که روسری اجباری نپوشیده. دخترهای بیحجاب همدیگه رو که میبینن لبخند میزنند و دلگرم میشیم به هم. این متفاوتترین ایرانی بود که توی تمام سالهای عمرم تجربه کردم.»
شاید این شنبه بیاید، شاید. شنبهی موعود سردار رایان برای کنترل بیحجابی به همان جمعهی موعود پیوسته حالا. جمعههای انتظار و اشک و ناله از شبکههای رسمی جمهوری اسلامی. عکسها و گزارشها نشان میدهد که این شنبه برای بازگشت به قبل از انقلاب مهسا، نیامدنی است.