سرگذشتِ نخستین فمینیست ایرانی

 

ایران، ١٨٤٨ میلادی: سرگذشتِ نخستین فمینیستی که به حجاب «نه» گفت

 

در سده‌ی نوزدهم میلادی، شاعر ایرانی، طاهره قرةالعین(١)، به دفاع از تساوی حقوقِ زنان و مردان و آزادی آحادِ مردم برخاست و در این راه در چشم‌پوشی و طلاق یکجانبه از شوهر و برداشتن حجابِ خویش دریک گردهمائیِ عمومی نیز تردیدی به خود راه نداد.

در جامعه‌ی به‌شدّت محافظه‌کار ایران در سده‌ی نوزدهم  بانوئی شاعر، تک‌ وتنها، نظامی را به چالش کشیده و محکوم می‌کند که در آن مردان قانون‌گذارند و تکلیف همه چیز را آنان تعیین می‌کنند. این زن طاهره قرةالعین (١٨٥٢-١٨١٧) نام دارد.

طاهره نخستین زن مسلمان شیعی است که در در سال ١٨٤٨ (١٧٤سال پیش) در یک گردهمائی در ملاء عام برای دفاع از برابری جنسیّتی و آزادی همه‌ی مردم حجابِ خویش را از سر برمی‌دارد و چهره‌اش را نشان می‌دهد.

طاهره قوانین ظالمانه‌ی اسلامی را محکوم می‌کند

طاهره در سال ١٨١٧ در خانواده‌ای مذهبی پای به جهان گذاشت. پدر او اداره‌ی دو مکتب – یکی برای طلّاب علوم دینی و دیگری برای آموزش آن‌چه مجاز بود به اندک‌شماری از کودکان را برعهده داشت. پدیده‌ی استثنائی این که پدر طاهره به او اجازه داد که از اتاقی دیگر به درس او گوش بسپارد. طاهره که از استعدادی فراوان برخوردار بود به سرعت خواندن و نوشتن آموخت و با احاطه‌ی خود بر اسلام، فقه و ادبیّات فارسی و عربی دیگران را تحتِ تأثیر قرار داد.

در سیزده سالگی او را به عقد پسر عموی‌اش درآوردند و به زودی صاحبِ سه فرزند و در نتیجه خانه‌نشین شد. امّا این انتظار و توقّع طاهره از زندگی نبود.

برخلاف میل خانواده که او را به خاطر آن چه خود «دیوانگی‌»‌ می‌دانستند سرزنش و نکوهش می‌کردند به مکاتبه با سیّد کاظم رشتی (١٨٤٣-١٧٩٣) – روحانی متجّدد و نوآور – پرداخت. سیّد کاظم رشتی خود از پیروان شیخ احمد اَحسائی(١٨٢٦-١٧٥٣)، بنیانگذار مکتبِ شیعیِ شیخیّه، یعنی مکتبی بود که قدرت روحانیون و در نتیجه هنجارهای اجتماعی و سیاسیِ جامعه را به چالش می‌کشید.

طاهره در سال ١٨٤٣، نگه‌داری از فرزندان را به شوهر سپرد و خود راهی کربلا – شهری در قلمرو عثمانی و محل سکونت سیّد کاظم رشتی – شد. امّا هنگامی به مقصد رسید که مقصود – سیّد کاظم رشتی- درگذشته بود. آوازه و شهرت طاهره پیش از خود او به کربلا رسیده و از همین رو از او درخواست شد در همان اتاقی که سیّد کاظم رشتی کلاس درس داشت به تدریس بپردازد.(٢) طاهره این دعوت را اجابت کرده و ضمنِ  تدریس خواستار نو کردن هنجارهای اجتماعی در اسرع وقت شد.

در همان زمان، یک ملّای برجسته (٣) در شیرازبه نام سیّد علی محمد (١٨٥٠-١٨١٩)، که او نیز در جرگه‌ی پیروان سیّد کاظم رشتی و شیخ احمد اَحسائی بود، خود را مبشِّرِ ظهور قریب‌الوقوعِ امام زمان یا امام غایب اعلام کرد. سیّد علی محمد که به همین دلیل به «باب» ملقَّب شد در ٢٣ ماه مه ١٨٤٤ خود را امام زمان و آغازگر دور جدیدی از رسالت اعلام نمود. دوری که پس از ظهور امامِ غایب هزار سال به درازا خواهد کشید. در دورانی که مردم از اقتدار و خودکامگیِ محمدشاه قاجار و ملّایانی که فاسد می‌دانستند به خشم ‌آمده‌بودند، مطرح کردن مطالباتی  چون دست‌زدن به اصلاحات اساسیِ از سوی باب دستگیری و زندانی شدن او را تسریع‌ کرد.

طاهره در همان حال که درس‌هایش روز به روز «ساختارشکن‌تر» می‌شد باب مکاتبه با باب را گشود. طاهره خواستار تساوی حقوق زن و مرد، بازتعریفِ روابط در زندگی زناشوئی،اصلاح مراسم و مناسک دینی بود و علناً قوانین شرع را مورد انتقاد قرار می‌داد. انتقادهائی که حتّی برای بابیان نیز تکان‌دهنده بود امّا شخصِ باب  حرف‌های او را محکوم نمی‌کرد. موفقیّت و محبوبیّت طاهره در کربلا موجب خشم و نارضائی مسئولان شد و از طاهره خواستند کربلا را ترک کرده و به بغداد برود. در بغداد نیز همین ماجرا تکرار گشت و طاهره را پس از دوماه مجبور به ترک بغداد وبازگشت به ایران کردند.

قزوین، زادگاه طاهره، شور و شوقی به پذیرائی از او نداشت. او را به «کفر و الحاد» متهم کردند و برای «به سرِ عقل‌آوردن»‌اش کوشیدند. پدیده‌ی غیرِ قابل تصوّر این که طاهره شوهرش را برای همیشه ترک کرد.

در پی قتل ملا محمد تقی برغانی، عمو و پدرشوهرش، در قزوین(٤)، مخالفانش او را به دست‌داشتن و برانگیختن قاتل به این قتل متهم کردند. در منزل داروغه‌ی قزوین در حبس خانگی قرار گرفت امّا طرفدارانش او را آزاد کردند.

طاهره که تنها زنی است که در میان ١٨ پیرو اولیّه‌ی باب دیده می‌شود (٥)، خواستار برگزاری اجتماعی استثنائی برای آزادکردن باب از اسارت شد. این اجتماع  از ٢٦ ژوئن تا ١٧ ژوئیه‌ی ١٨٤٨ در محلّی به نام بَدَشْت در مازندران برگزار شد. در این اجتماع است که بابی‌ها استقلال و جدائی خود از تشیّع دوازده امامی را اعلام کردند و طاهره در برابر ٨١ بابی حاضر در این گردهمائی حجاب از سر برداشت و چهره‌‌ی خود را نشان داد.

طاهره افزون بر کشف حجاب خواستار برابری حقوق مردان و زنان، اشتراکی کردن اراضی و سرور و شادمانی همگانی‌ شد و قوانین ظالمانه‌ی شرعی را که باید جای خود را به قوانین بابی دهند محکوم کرد. دریکی از اشعارش از جمله چنین می‌سُراید: “دیگر ننشیند شیخ بر مَسْنَدِ تزویر”؛ “محکوم شود ظلم به بازوی مساوات”.(٦)

نمی‌توانید سدِّ راه احقاق حقوق زنان شوید

جنگ علیه قدرت شاه و روحانیون اعلام شده بود. جنگی که به کاخ شاهی  -جایگاهِ جلوسِ ناصرالدین شاه قاجار ١٧ ساله بر تختِ طاووس از ٥ سپتامبر ١٨٤٨- نیز کشیده‌شد. شورش‌ها و قیام‌های بابیان در نقاط مختلف کشور از جمله در زنجان در غرب پایتخت و در طَبَرسی در مازندران قدرت حاکم را به چالش کشید. شورشیان به به‌خطرانداختنِ امنیت کشور متهم شده و مورد سرکوب شدید با استفاده از هزاران سرباز قرار گرفتند. طاهره  بازداشت شده و پس از انتقال به تهران در منزل کلانتر پایتخت زندانی شد

اتاقی که طاهره در آن زندانی بود بر بام خانه‌ی کلانتر  قرار داشت و با نردبانی برای رساندن خوراک و ضروریات دیگر به زندانی قابل دسترسی بود. طاهره واپسین سال‌های زندگی‌اش (حدود سه سال) را در این اتاق گذراند و زیباترین اشعارش را در آن جا سرود. باب را در در ٩ ژوئیه ١٨٥٠ تیرباران کردند. رویدادی در ١٥ اوت ١٨٥٢ سیرِ سرنوشت این زنِ جوان را پرشتاب‌تر کرد. تنی جند از بابیان به کوششی برای کشتن شاه دست زدند ولی شاه شاه اندک جراحتی برداشت. این حادثه به انگیزه‌ای برای سرکوب خونینِ دیگر ده‌ها هزار بابی تبدیل شد.

طاهره کماکان در زندان خانه‌ی کلانتر بود. شاه جوان که جذبِ زیبائی و دانائی طاهره شده بود از او تقاضای ازدواج کرد.درخواستی که با شعری شجاعانه و پاسخب منفی رو به رو شد.(٧) بدین سان فرجامِ کار طاهره رقم‌ زده‌شد.  در ٣٥ سالگی با یک روسری ابریشمی او را خفه کردند، پیکرش را آتش زدند و بقایای پیکرِ سوخته را به چاهی  در یک باغ ریختند. (٨) باوجود این، پیش از مرگ در واپسین کلامِ پیشگویانه‌اش که برای ایران به ارث گذاشت چنین گفت:” می‌توانید مرا بُکُشید امّا نمی‌توانید سدِّ راه احقاق حقوق زنان شوید.”

مبارزه برای برابری زن و مرد متوّقِف نشد. بهائیسم، وارٍث بابیسم این مبارزه‌ی اغازشده را دنبال کرد. افزون براین، پرشمارند زنانِ شاعری که در سده‌ی بیستم کوشش کردند به آرزوی طاهره جامه‌ی عمل بپوشانند. پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد و سیمین بهبانی از این پرشمارانند. اگر در سال ١٩٣٥ ، رضاشاه پهلوی حجاب را ممنوع و از زنان کشف حجاب کرد، انقلاب اسلامی در سال ١٩٧٩ آن را دوباره برقرار و به همه‌ی زنان تحمیل کرد. امروز در سده‌ی بیست‌ویکم، زنان ایران در سرتا سر این کشور فریاد «زن، زندگی، آزادی»سرمی‌دهند.

نویسنده: ایو بوماتی (Yves Bomati)
روزنامه‌ی فرانسوی لیبراسیون، مورَّخ سه‌شنبه ٢٥ اکتبر ٢٠٢٢
برگردان به فارسی: فواد روستائی _ ایران امروز

 

——————————————————
یادداشت‌های مترجم:
نویسنده‌ی این مقاله از ایران‌شناسان فرانسوی است. از جمله آثار او باید به کتاب «ایران، یک تاریخ چهارهزار ساله» اشاره کرد که با هوشنگ نهاوندی نوشته‌است.
Iran, une histoire de 4000 ans Editions Perrin, 2019
١- پدر طاهره در زمان تولد او نام فاطمه را برایش برگرید امّا به احترام مادر بزرگ‌اش که فاطمه نام‌داشت او را در خانواده «اُم سلمه» صدا می‌کردند. زرین‌تاج و زکیّه نیز از دیگر نام‌های اوست. لقب قره‌العین را سیّد کاظم رشتی به او داد. درباره منشاء لقب «طاهره» اتفاق نظر وجود ندارد. براساس منابع بهایی لقبِ طاهره توسط حسین‌علی نوری (بهاء‌الله)، رهبر بهائیان،  و در منابع دیگر با استناد به یک نامه‌ی سید علی‌محمد باب توسّطِ باب به وی داده شده است.
٢- البته این تدریس با کشیدن پرده‌ای میان طاهره و شاگردان صورت می‌گرفت.
٣- سیّد علی محمد باب روحانی وملّا نبود. او با دائی خود در کار تجارت بود.
٤- عموی طاهره از مخالفان سرسخت شیخیّه و بابیان بود و به دست یکی از طرفداران شیخیه در مسجد کشته شد. او به شهید ثالث معروف است.
٥- هژده پیرو نخستینِ باب به «حروف حَیّ» معروف‌اند.
٦- برگرفته از شعر زیر:
هان صبح هُدیٰ فرمود آغاز تنفس
روشن همه عالم شد ز آفاق و ز انفس
ديگر ننشيند شيخ بر مسندِ تزوير
ديگر نه شود مسجد دُکّان تقدّس
ببريده شود رشتۀ تحت الحنک از دَم
نه شيخ به جا مانَد نه زرق و تدلّس
آزاد شود دهر ز اوهام و خرافات
آسوده شود خلق ز تخييل و توسوس
محکوم شود ظلم به بازوی مساوات
معدوم شود جهل ز نيروی تَفَرّس
گسترده شود در همه جا فرش عدالت
افشانده شود در همه جا تخم تونّس
مرفوع شود حکم خلاف از همه آفاق
تبديل شود اصل تباين به تجانس

٧- منطور نویسنده از پاسخ شجاعانه‌ی طاهره به خواستگاری ناصرالدین شاه این بیت است:
تو و مُلک و جاهِ سکندرى من و رسم و راه قلندرى/ اگر آن نکوست تو درخورى و اگر اين بداست مرا سزا.
٨- در مورد محل و نحو‌ه‌ی کشتنِ طاهره روایات مختلف است. منابعی از فروبردن دستمالی در گلوی او و انداختن پیکرش به یک چاه و پرکردن چاه نوشته اند و منابعی دیگر از خفه کردن، سوزاندن جسد و انداختن بقایای آن به چاه.