ژینا ئەمینی؛ لە گرتن تا کووشتن!

مهسا أميني (۳۰ شهريور ۱۳۷۹ – ۲۵ شهريور ۱۴۰۱)، کي اۊن ٚ أصلي نام ژينا أميني بۊ، ايته ايراني ۲۲ ساله کؤر بۊ کي ۲۲ شهريور ۱۴۰۱ مئن تئران ٚ ارشاد ٚ گشت اۊن-أ بيگيته ؤ مأمۊران ٚ ضربه ؤ

بیشتر بخوانید

بازگشت به برلین!

مهشید زمانی

مشکل از آنجایی شروع شد که عکس مهساو دیگر جاوید نامان و پوستر زن،زندگی،آزادی را با عکسها و پوسترهای تبلیغاتی برای این و آن شخصیت و حزب جایگزین کردیم. گرفتاری از وقتی آغاز شد که کوشیدیم چهره انقلابمان را

بیشتر بخوانید

باید ادامه داد مثل چریک پیر…

دنیا چهرازی

مانده‌ایم با حیرانی مضاعف بر آستانه‌ی درگاهی که دلمان می‌خواهد آخرین ایستگاهی باشد که لازم است برای رسیدن به دورانی تازه از آن گذر کنیم.

امان از آخرین‌هایی که هم‌پای تلخی و یأس‌اندود بودنشان، به‌یادماندنی و فاخرند.

هر روز با وجود سرگردانی‌های بی‌پایانمان تنها با یک باور نصفه و نیمه خودمان را قانع می‌کنیم؛ اینکه جهان در حال حرکت است و ما محکومیم به حرکت هم‌پای جهان.

اما جهان به کدام سمت در حال حرکت است که به هر طرف سر می‌چرخانی نمی‌‌توانی چشم‌انداز روشنی ببینی؟

این‌گونه معلوم است که تمایل فقط به رفتن است. از دوره‌ای به دوره‌‌ای دیگر. بدون چشم‌اندازی از ارتقا و بلوغ.

دوره‌هایی که از پی هم از چرخه‌ی

بیشتر بخوانید

سرودِ زن-شدن

سما اوریاد

شعارهای «زن، زندگی، آزادی»، «ژن، ژیان، ئازادی»، «کوییر، زندگی، رهایی» و بالاخص سرودهای انقلابی که به‌سرعت سروده، پخش و زمزمه می‌شوند دیگر به ضربانِ لحظه‌لحظۀ این انقلاب بدل شده‌اند. هرروز یک سرودِ نو، یک تصویرِ نو، یک شعارِ نو خلق می‌شود. چیزی برای همیشه تغییر کرده است و انرژی‌هایی که تا الان و همیشه رانهٔ انقلابی بدن‌های فسُرده اما مبارزاند. به همین منوال، گسترش مدامِ صداهایی انقلابی را شاهد و شنواییم که حالا به اصوات مختلف و از جغرافیاهای متکثر تبعید و سرکوبِ بدن‌ها درعینِ گمنامی و جمعی‌بودگیِ خودخواسته شنیده می‌شوند، که تکثر و شکوه کلمات‌شان مو به تن هر شنونده‌ای سیخ می‌کند. از جا بلندت می‌کند و می‌گوید: هم‌زمان وقت گریستن و شادی است. وقت سوگواری و ادامۀ مبارزه به هر شکلی که می‌توانیم است.

بیشتر بخوانید

آیلارحقی و جنبش مهسا !

فرین عاصمی

آیلار حقی، چهار سال بود که در رشته پزشکی در دانشگاه تبریز تحصیل می‌کرد. کلاس رقص آذری می‌رفت و به خوبی می‌رقصید. شناگر هم بود. و البته معترض به وضعیت موجود.

او از جمله جان‌باختگان اعتراض‌های ایران است که حکومت اصرار دارد در کشتنش نقشی نداشته، اما اطرافیانش می‌گویند شواهد کافی وجود دارد که نشان می‌دهد، او توسط ماموران کشته شده است.

به گفته نزدیکان آیلار، او از ابتدای «جنبش زن، زندگی، آزادی» در اعتراض‌های تبریز شرکت می‌کرد.

بیشتر بخوانید

صدای زنان ایرانی و افغانستانی

طاهره سجادی – مریم فومنی

طاهره سجادی، کنشگر حقوق زنان افغانستانی، در ایران به دنیا آمده، در ۱۱ سالگی به افغانستان رفته، و پس از روی کار آمدن طالبان در سال ۱۴۰۰ مقیم سوئد شده است. او در افغانستان در رشته‌ی جامعه‌شناسی تحصیل کرده‌، مدتی به‌عنوان معلم و کارمند اجتماعی کار کرده و هفت سال به صورت داوطلبانه در «انجمن برابری اجتماعی زنان» در افغانستان فعالیت کرده است. با او درباره‌ی تجربه‌ی زندگی‌اش به‌عنوان یک زن در ایران و افغانستان گفتگو کرده‌ایم

بیشتر بخوانید

زندگی یک زن عرب

شیما سیلاوی

توجه به شکل‌های مختلف تبعیض و درهم‌تنیدگی آنها و شنیده‌شدن صدای اقلیت‌های به‌حاشیه‌رانده‌شده از مهم‌ترین دستاوردهای خیزش «زن، زندگی، آزادی» بوده است. برای آگاهی بیشتر از گروه‌هایی که در زندگی روزمره‌ با لایه‌های متقاطع نابرابری مواجهند به سراغ تعدادی از اعضای گروه‌های اتنیکی، جنسیتی و اجتماعی-سیاسیِ گوناگون رفته‌ایم و درباره‌ی زندگی روزمره و تجربه‌های شخصیِ آنها گفت‌وگو کرده‌ایم.

بیشتر بخوانید

زنی برای همه فصول!

مریم مفتاحی

به نام زن و به نام زن زندگی آزادی یادی کنیم از زنی پیشرو:

منیر وکیلی متولد ۱۳۰۲ و خواننده سوپرانو ایرانی بود. او اولین خواننده ایرانی است که آهنگ‌های محلی ایرانی را در ایران و صحنه موسیقی بین‌المللی رواج داد.

منیر در خانواده‌ای از علاقه‌مندان به هنر و موسیقی در تبریز متولد شد. پدرش علاقه او را به اپرا تشویق و از تصمیم او برای تحصیل در خارج حمایت کرد. منیر صدا و تئاتر را در کنسرواتوار ملی سوپریور موسیقی و دانس پاریس خواند و آموزش کارگردانی اپرا را در کنسرواتوار موسیقی نیوانگلند در ماساچوست بوستون ادامه داد.

بیشتر بخوانید

داستانِ مردِ اوریانا فالاچی

مینا عبدی

“یک مرد “داستان واقعی زندگی آلساندرو پاناگولیس، مبارز سیاسی است که پس از ترور نافرجام پاپادوپولس دیکتاتور یونانی به مرگ محکوم می­شود؛ اما اعتراضات سراسری به تغییر حکم او به حبس ابد می­انجامد. اوریانا فالاچی خبرنگار ایتالیایی و نویسندۀ کتاب، در مصاحبه ‎ای پاناگولیس را ملاقات می­کند، پس از این ملاقات، آن دو دلباختۀ هم می‌­شوند و این عشق تا مرگ پاناگولیس ادامه می­‌یابد. داستان از مراسم تشییع جنازۀ پاناگولیس با حضور گستردۀ مردمی آغاز می­شود که پیش از آن او را ترک کرده بودند.

لحن کتاب مانند دیگر آثار فالاچی ساده

بیشتر بخوانید