بجنگ تا بجنگیم …

ابوالفضل محققی


” شاهنامه آخرش خوش است”


وقتی مشیت خود را دردست کسی نهادیم که خدعه می کرد وبرای حفظ نظام از هیچ جنایتی ابائی نداشت .می بایستی چنین روزهائی را انتظار می کشیدیم .مسموم کردن دختران.



وقتی پذیرفتم اعدام های مدرسه رفاه را .اجازه قانونی دادیم که تفکری ارتجاعی جای گزین روندی شود که میخواست خود را با جهان متمدن هم گام سازد. تن دادیم بخواست مشتی مرتجع که صد سال قبل در انقلاب مشروطه قادر به حقنه کردن شورای نگهبان در اصل قانون اساسی مشروطیت برمنورالفکران و سیاستمداران آن دوره نگردیدند .ما روشنفکران وانقلابیون نشئه از یک انقلاب ارتجاعی صد سال بعد نه تنها تن به شورای نگهبانی دادیم که نمود آن خرفت صد ساله ای بنام جنتی است.بلکه حاکمیت مستبدی با قدرت بدون حساب وکتاب ،بدون پاسخگو ! بنام ولی فقیه را نیز گردن نهادیم.


ما مسموم شدگان همان لحظه ای هستیم که مردی را بر سر دست گرفته وبرسرمان نشاندیم که بصراحت می گفت هیچ حسی نسبت به این سر زمین ومردمان آن ندارد .


مردی که میخواست از ملت ،امت بسازد .هرکس که در دایره امت و مداحانش نمی گنجید .برای او و جانشینان او محلی از اعراب نداشته وندارند.


ما مسموم شدگان زمانی هستیم که اجازه دادیم مشتی عقب مانده کف خیابانی! که بزرکترین هنرشان عربده کشی ودر آمدن به کسوت مورد قبول حاکمیت بود .بر خصوصی ترین امور زنئگی ما حاکم شوند .از حس شنیداری تا بینائی از حس عشق ورزیدن تا انتخاب کردن .


ما مسموم شدگان زمانی هستیم که اجازه دادیم عسگر اولادی ها ،رفیق دوست ها ،رفسنجانی ها بر جای خیامی ها خسرو شاهی ها ،لاجوردی ها تکیه زنند .مدرسه عالی مدیریت الگو گرفته از هاوراد را به دانشگاه موروثی “صادق ” تبدیل کنند.


اجازه دادیم ابله مردی که قلم می شکست وبر دهان می کوبید. دانشگاه ها را مرکز فساد بخواند ودر توطئه طراحی شده توسط سروش ها و مهاجرانی ها دانشگاه های کشور را خالی از خرد سازد.اجازه دادیم تا ملای بر آمده از حوزه ای در نجف را در جایگاه نهاوندی ها و مجتهدی ها بنشانند.


ما مسموم شدگان ذهن دشمن پروری هستیم که رسیدن بقدس را از طریق کربلا با یک دندگی برمردم تحمیل کرد .جنگی خانمان بر انداز و ویران گر.


مامسموم شدگان به کما رفته ای هستیم که چشم بر قتل عام زیباترین فرزندان این سرزمین بستیم وخاموش بر پدران ومادرانی نظاره کردیم که غریبانه چمدان های بجای مانده از فرزندان اعدام شده خویش را بر دست گرفته راهی غم خانه های خویش گردیدند . بی آن که اعتراضی کنیم.


ما مسموم شدگان تاریخی جادوگرانی هستیم که در لباس مذهب مارتونی نفس گیر را در مسیر زندگی بر ما تحمیل کردند .مارتونی سخت که برای تداوم آن بایستی پای بر بسیار ارزش های انسانی جامعه من نهادی تا نان پاره ای که از آن تو بود! اما در کف گماشتکان حکومت برای گذران روز مرگت بچنگ آوری .


مردمی چاقو بر گلو در کش وقوس انتخاب میان بد وبد تر! که تن بر بد بسپاری. چرا که هراس جنگ وسوریه ای شدن آن چنان بود که ویرانی موجود ناچیز! وامنیت زیر سایه شکنجه گران و جنایت کاران داخلی مطلوب .


برهم ریختن اوضاع که همیشه با تهدید مرگ خود و عزیزان همراه بود به تب راضیمان می کرد. نهایت به اکثریت خاموش بدل گشتیم .از دنیای بیرون بریدیم و به غزلت چهار دیواری خانه پناه بردیم تا حراست کنیم از زندگی آسیب پذیر خویش .


آرام،آرام در سکوت به کسوت حسابگرانی چند وجهی در آمدیم که شناختش حتی یرای خودمان نیز مشگل بود.


جهانمان به جهانی پر از اضطراب ،پر از ترس و نهایت به فکر خود وحراست از خود بدل گشت به انسان های چند وجهی و چند شخصیتی بدل گردیدیم که دیگر حتی شناخت دورنمان نیز از کف رفت .ما به قیمت زیاد حاشیه نشینی خود وتلاش برای در حاشیه ماندان فرزندامان را پذیرفتیم . گناه ازماست .


اما این پایان ماجرا نبود .دور از دید محظور کننده ما بچه هایمان در فضائی باز تر ،در دنیای مجازی هر آن چه که لازمه یک زندگی مدرن بود آموختند .نپذیرفتند جو حاکم مستولی شده بر جامعه را.نپذیرفتند براحتی دست کشیدن از رویاهای خود را نپذیرفتند حجاب تحمیل شده بر خود.قرار گرفتن در زیر پرچم دروغینی را که حروفی جز نفرت ،جنگ . تباهی وعقب ماندگی بر آن نقش نبسته است .


امانسل جدید بر افراشت پرچم “زن ،زندگی ،آزادی را.” سینه سپر کرد برای خواسته های خود .جنگیده و میجنگندبرای فردیت خود ،برای زندگی در آزادی را.


خواسته نسلی که برای حکومت گران راهی جز سرکوب وحشیانه باز نمی گذارد.پرتاب گاز شیمیائی، دست یازیدن جمهوری اسلامی به حربه ای است که تمام دیکتاتورها به آن متوسل می شوند .فشردن گلوی ملت ،گلوی کودکان و نوجوانان وجوانان توسط جلادان که مرگ فرزند را پیش چشم والدین می آورند تا که ملت را به تب راضی کنند .در حمایت از مبارزه فرزندان به میدان نیایند! باز دارند جوانان خود را ازمبارزه با جانیان سر کوبگر.



حملات مشمئز کننده شیمیائی.که مهر ونشان همان پایه گذار اولین را که هیچ حسی به این ملت نداشت با خود دارد.آتش به اختیاران خامنه ای تداعی کننده سربازان گمنام امام زمان او هستند که با بیشرمی گاه آتش بر صورت زنان می پاشند .گاه گاز خفه کننده در صحن مدارس می افکنند.


این حمله بی شرمانه همان دستور صادر شده توسط خامنه ای است در بستن رگبار دوشگا بر نیزار ماه شهر. شمشیردو لبه نهاده شده توسط خامنه ای در کف آتش به اختیاران ساخته ، پرداخته وحمایت شده او.


عملیاتی که هدفش بزرگترها را به سکوت و رفتن بدرون خانه مجبور سازند. نسل جوان ونوجوان را به ترس وواهمه ازمرگ . از سوریه ای شدن بطریق اسلام ناب محمدی .


امااین روز ها نیز بگذرد .مردم آرام آرام از فضای مسموم سال ها فشار.ترس و بی چشم. اندازی از کشمکش با حکومت اسلامی کودک کش بیرون می آیند .ملت ریشه دار ایران زمین ! حکومتیان بی ریشه !دست اندر کاران این فاجعه .


هنور به آخر داستان نرسیده ایم .” شاهنامه آخرش خوش است!” داستان یک ملت !یک شعار، یک اراده ویک پیروزی! “زن ،زندگی، آزادی”