روح بهاری بهاره!


ابوالفضل محققی


نخوت خزانی حکومت و روح بهاری بهاره در باغ .


نامه ای از صمیم قلب به بهاره عزیز


بهاره عزیز! بعضی از چهره ها هستند بی آنکه ببینی ویا بشناسی مهرشان بر دل می نشیند. ترکیبی از مهربانی ،صمیمیت ،اراده وپاکیزگی،چشمانی درخشان ،صورتی شاداب و امید آفرین که زمان قادر به شکستن وترسیم خطوط سخت خود بر آن نگردیده است.

درونی آرام همراه بافضیلتی بی گزند.این چهره زیبای شماست.


فضیلتی که شهامت می بخشدوتوان ایستادن در برابر راهزان تاریخی تکیه داده بر سر نیزه را امکان پذیر می سازد.

جان های آزادی که بار امانت آسمان بر دوش می کشند.بارامانتی که فرشته گانش نکشیدند وقرعه بنام دیوانگان عاشق زدند.

بار سنگین تعهد در برابر انسان!تعهدی که استخوان خرد می کند.


چه رمزی در این عشق نهفته است ؟ بهای ایستادگی برسرایمان به حقیقت و آزادگی چه میزان لذت بخش است؟که پرومته را به ربودن آتش از خدایان وقبول عقوبت سخت زنجیر شدن، دریده شدن هر روزه جگربه منقاروا می دارد !


آرش را به نهادن جان برسرتیر!و بهاره دوست داشتنی را که زانو برلب رود جاری حقیقت زده و در حمایت ازآزادگان دربند وجان های گشته شده به نا مردمی به اعتصاب غذائی تا سرحد مرگ دست یازیده است! تاباشد که حراست کنند از آن گوهر یگانه ای که نامش آزاده گیست.اراده آزاد انسان است برای نشان دادن روح فائق گشته آدمی برجسم.


روح های بزرگی که امید می بخشند وتوان ایستادن در برابر ظلم وظالم را بنمایش می گذارند

.دریا به قطره ای که تو عزیز از رود معرفت نوشیدی حسادت می کند.


بهاره عزیزمیدانم که این تصمیم فردی توست و هیچکس قادر نیست آزادی انتخاب را از انسان سلب کند.اما جان هائی هستند که مادر گیتی،مادر وطن، هستیشان می دهد تا خدمتگذاران باغ آتش باشند . باغ انسانی که وظیفه حراست ازآن بر عهده بهاره ها نهاده شده است.تا روح بهار رادر باغ حیات بگردانند! نخوت وتنعم خزان را پیش پای قدم های بهاری و عطر آگین خود بی آب و بی سیرت کنند.


” آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود، عاقبت در قدمِ باد ِ بهار آخر شد،”


بی وجود” بهاران” بدون شگفتن” نرگس” ها “نسرین “هاوگردش “سپیده” ها”مهسا “ها در باغ ! بدون مبارزه وپایداری مادران فرزند از کف داده ،که آه سرد خود دردل نگه می دارند .حنظل تلخی فراق فرزند راچون زهر فرو می دهند. اما عسل در کام مبارزان می ریزند !این همه شکوه .نقش عظیم وتاثیر گذار مادران چگونه ممکن می شد؟


دم گرم وامید بخش خودرابر جسم وروح باغ می دمندواز ما می خواهند که نگهداری کنیم !ازاین باغ لشگرخزان تاخته براو.تا لشگر صبا از راه برسد. ما چه خواهیم کرد؟ دراین مدت؟


چگونه بر سردی این زمستان هزارواندی ساله که در یک نئشه دسته جمعی دروازهای باغ بر آن گشودیم تا مردی بی احساس، پای منحوس خود در باغ نهاده نفس سرد ومرگبار خود بر درختان باغ بر سرو های جوان بدمد ! فائق خواهیم شد؟


” هر آنجا که او قدم نهاد گیاه از رستن تن زد.چرا که اوتقوای خاک وآب را هرگز باور نکرد.” بر گرفته از شاملو با اندک تغیر در فعل

.او با باغ پر از سبزه وگل وطن آن کرد! که لشگر جرار مغول با آن نکرد .


بهاره عزیز من در مقامی نیستم که از تو بخواهم تصمیم بر گردانی!


اما از صمیم قلب بعنوان یک مبارز سیاسی که تمام جوانی وحال در پیرانه سری برای آزادی و عدالت جنگیدم وچه کژراهه ها که نرفتم !وبرخود نقد نکردم. اعتقاد دارم که نقش انسان مورد احترام وسازمانگری چون شما! که یکی از اتهام هایش راه اندازی کمپین یک میلیون امضاست ودیگر اتهامش نشان دهنده هراس حکومتیان از نقش وتاثیر او بر مبارزان خیابان و اغتشاش افکار عمومی.

در این روزهای اشگ وخون ،نزدیکی سالگرد “مهسا” روزهائی که من به تجربه خلجان عظیم روح یک ملت را که در حال جوشش است حس می کنم. واهمه حکومتیان وهراس پنهان شده رهبر در پشت کلمات تهیجی که بیشتر بیانگرروح ترس خورده اوست! را درمی یابم .نشانه های فرو ریختن دیوارهای دروغین وپوشالی حکومت. از بین رفتن مشروعیت نظام ورهبری که کودکان دبستانی هم به مسخره در او می نگرند و جوک های کودکانه می گویند را با ذره ذره وجودم حس می کنم.


وجود (با وجود) شما مبارزان تاثیر گذار در جنبش زنان برای روزهای سخت پیش روامری حیاتیست.


شنیدن صدایتان را در فریاد های اعتراضی مردم حتی اگر در بند باشید!تاثیر گذار می دانم!تاثیر گذار در میان کسانی که الهام بخششان هستید”بخصوص زنان ودختران” کسانی که از حضور شما در کنار خود قدرت وتوان می یابند. بسیار مهم تراز این چالش نابرابربا حکومت است.این جانیان از تداوم اعتصاب شما تا حذف فیزیکی خودتان بدست خود استقبال می کند .چرا که نه شرمی از مظلمه خون “سیاوش “دارند! نه شرمی از مردم ایران! ونه مردمان جهان.


حکومتیانی با لباده های گشاد. جیب های پر نشدنی ، بدون یقه که نمی توان گرفت.کسانی که وضو بخون جوانان می کنند.


با این قوم ” والالضالین والظالمین “چه باید کرد؟ بهاره عزیز شما بگوئید!